ستیای نازنینمستیای نازنینم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

چراغ خونه ی ما

کارهای ستیا در انتهای 5ماهگی

همونطور که تو پست قبل نوشتم 18 روز پیش ستیای من 5ماهگی رو پشت سر گذاشت و وارد 6ماهگی شد آخ که چه حالی میده شمردن این روزا وچقدرم سریع میگذره...اینو همه نی نی دارا بهم میگن که قدر این روزا رو بدون که تو این سن بچه ها خیلی زود بزرگ میشن وآخرش حسرت بچگیهاش واسه آدم میمونه منم سعی میکنم حسابی از این لحظات استفاده کنم تا حسرت چیزی واسم نمونه واما لذت اصلی وقتیه که هر دفعه شاهد پیشرفت ستیام هستم ومیبینم دخترم هر دفعه یه کار جدیدتر میکنه و خوشحالی همه وجودم رو پر میکنه انگار که لذتی بالاتر از این نیست  اگر دارم انقدر دیر مینویسم ودخملم کم کم داره 6ماهگیش هم تموم میشه واسه همون شمال بودنم بود که نتونستم زودتر بنویسم        ...
19 آبان 1392

دندون در آوردن ستیا خانومم

سه چهار روزی میشه که از شمال برگشتیم اما نیومدم وچیزی ننوشتم چون نه حسشو داشتم و نه وقتشو ... عسل خانومم داره دندون در میاره وبه شدت با خودش درگیره...دستش که تا مچ تو دهنشه و آب دهنش هم سرازیررررررررررر غر غر وگریه هم که دیگه خوراکشه  الهی بمیرم دل آدم کباب میشه همه چیو فرو میکنه تو دهنش به خصوص به پارچه علاقه بیشتری داره فکر کنم بیشتر تسکینش میده میون غرغراش یه واژه های جدیدیم به کار میبره که در عین ناراحتی خندم میگیره ودلم میخواد بخورمش البته هنوز دندوناش سر نزده اما از روی لثه معلومه که اون زیر میرا یه خبرایی هست فرشته کوچولوم هر روز داره بزرگتر میشه و با هم دیگه یکی پس از دیگری مراحل زندگیشو پشت سر میگذاریم..خدایا شکرت به خاطر همه ...
17 آبان 1392
1